گزیده اشعار قاسم رسا
کن رها از بند محنت دوستان خویش را
تا نبینی در جهان روی غم و تشویش را
ما اگر نیکیم ، اگر بد ، در مثل آئینه ایم
هر که در آئینه بیند ،نقش روی خویش را
تا که سرگردان نمانی در عمل ، از کف مده
دامن تدبیر و عقل مصلحت اندیش را
دامن دولت توان در سایه ی همت گرفت
همت عالی توانگر میکند درویش را
کن حذر از یار بد طینت ، که چون هرجا رسد
میزند چون کژدم از خبث طبیعت نیش را
ای “رسا” در بزمگاه زدگی از کف مده
دامن یاران خوش بزم و ارادت کیش را
***
با اهل زمانه مهربان باید بود
آسوده ز محنت جهان باید بود
هم سرِّ درون خود نهان باید داشت
هم محرم راز دگران باید بود
***
از حادثه جهان دل افسرده مکن
گلهای امید خویش پژمرده مکن
خواهی که جهان به خرمی بگذاری
خود رنجه مدار و کس دل آزرده مکن
***
الهى بى پناهان را پناهى
به سوى خسته حالان كن نگاهى
مرا شرح پريشانى چه حاجت
كه بر حال پريشانم گواهى
خدايا تكيه بر لطف تو دارم
كه جز لطفت ندارم تكيه گاهى
دل سرگشته ام را رهنما باش
كه دل بى رهنما افتد به چاهى
نهاده سر به خاك آستانت
گدايى، دردمندى، عذرخواهى
گرفتم دامن بخشنده اى را
كه بخشد از كرم كوهى به كاهى
خوشا آن كس كه بندد با تو پيوند
خوشا آن دل كه دارد با تو راهى
زنخل رحمت بى انتهايت
بيفكن سايه بر روى گياهى
به آب چشمه لطفت فرو شوى
اگر سر زد خطايى، اشتباهى
مران يا ربّ زدرگاهت “رسا” را
پناه آورده سويت بى پناهى
***
در جهان لطف خداوند بود یار کسی
کز ره لطف گشاید گره از کار کسی
خواهی ار پرده ی اسرار ترا کس ندرد
پرده ز نهار مکن پاره ز اسرار کسی
مدعی تا ننهد بر سر دیوار تو پای
پای ز نهار منه بر سر دیوار کسی
نکشد هیچ کسش بار غم و محنت و درد
آنکه در محنت و سختی نکشد بار کسی
طاعتی نیست پسندیده تر از خدمت خلق
دل به دست آر و مزن دست به آزار کسی…
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.